درصدها و رتبهٔ کنکور دکتری فلسفه ۱۳۹۴
زبان: ۶۸٫۸۹٪ استعداد تحصیلی: ۵۰٪ دروس تخصصی: ۳۳٫۳۳٪
رتبه: ۲۲ |
زبان: ۱۰٪ استعداد تحصیلی: ۱۹٪ دروس تخصصی: ۳۶٫۳۳٪
رتبه: ۱۱۵ |
زبان: ۲۲٫۲۲٪ استعداد تحصیلی: ۱۰٪ دروس تخصصی: ۲۸٫۸۹٪
رتبه: ۱۹۷ |
آخرین رتبهٔ مجاز روزانه: ۱۹۳
تعداد شرکتکنندهها: ۱۱۵۸
انتحال یکی از اعضای کارگروه فلسفهٔ شورای عالی تحول و ارتقای علوم انسانی!!
یکی از کاربران در نوشتهای در dailynous.com با ارائهٔ مستنداتی مدعی انتحال (دزدی علمی) محمود خاتمی (استاد!! گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران و عضو کارگروه فلسفهٔ شورای عالی تحول و ارتقای!! علوم انسانی) شد.
نشریهٔ Organon F نیز دزدی علمی محمود خاتمی را تأیید کرد و از انتشار مقالهٔ وی در این نشریه عذرخواهی کرد. کاوه لاجوردی در وبلاگش توضیحات مسئولانِ نشریهٔ مذکور را ترجمه کرده است.
اینجا، اینجا، اینجا و اینجا و اینجا را نگاه کنید. گویا محمود خاتمی برای پایاننامهاش از وزارت آموزش عالی جمهوری اسلامی کمک مالی دریافت کرده است. توضیحات یاسر پوراسماعیل را ببینید.
یکی دو حاشیه بر برنامۀ پیشنهادی علم سیاست، جواد طباطبایی
هفتههایی است که برنامۀ «کارگروه تحول و ارتقاء علوم سیاسی» در «شورای تخصصی تحول و ارتقاء علوم انسانی» انتشار پیدا کرده و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. در نسخهای که من در اختیار دارم، تاریخ تصویب نخستین سرفصلها ۹۱/۱/۲۱ و واپسین آنها ۹۱/۹/۲۱ است، یعنی با این حساب برای تهیۀ عنوان درسها و سرفصلهای آنها دست کم باید هشت ماه وقت صرف شده باشد. نام و صلاحیت استادانی که در تهیهٔ این برنامه شرکت داشتهاند، بر من معلوم نیست. در چنین مواردی عقل سلیم حکم میکند که «خبرگان» هر شاخهای از علم دعوت به رایزنی شوند و نه هر معلمی که با سهمیه وارد دانشگاه شده و کسی او را حتی به صفِ نعّال استادان هم راه نمیدهد. باری، من فرض را بر این میگیرم که مسئول «کارگروه» این «ارتقاء علوم سیاسی» در این مورد به حکم عقل سلیم عمل کرده و بهترینها را دعوت به رایزنی کرده است. با اهداف این نوع برنامهنویسیها هم کاری ندارم، اما در این مورد هم فرض را بر این میگیرم که مسئول چنین «کارگروهی» هر نیتی که داشته باشد، ولی خود و کسانی که برنامه را تهیه کردهاند، قصد نداشتهاند اره به دست شاخۀ درختی را که روی آن نشستهاند قطع کنند!
این ملاحظات کلی برای هر فردی که غرضی نداشته باشد، باید امری بدیهی باشد. گمان نمیکنم مقامات وزارتخانۀ مسئول برنامهریزی برای دانشگاههای کشور و خیل دانشمندان، دانشوران و ... عضو «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، که دست کم باید چند تن از آنان چیزکی در این مباحث بدانند، در برنامهای اینک برای «ارتقاء علوم سیاسی» عرضه و به گروهها ابلاغ شده، بتوانند با پیشرفتهترین دستگاههای اندازهگیری حتیٰ یک نانو-ارتقاء بتوانند کنند. من کاری ندارم که اگر سطح علم در کشور، در رشتهای که سابقهای صد و پنجاه ساله دارد، این است که هست، چنین برنامهای ضرورتی ندارد، اما آن چه در این برنامهنویسی شگفت مینماید اصرار بر افشای این سطح نازل دانشگاه در برابر دوست و دشمن است. اگر چنین برنامهای نام دو نهاد آموزش عالی کشور را یدک نکشد، از آن جا که دیوار حاشا بلند است، همیشه میتوان بیسوادی عمدۀ استادان را - منظورم در علم سیاست است - که بسیاری از آنان حتیٰ املای فارسی را درست نمیدانند، انشاء که جای خود را دارد، به حساب چند تن گذاشت، و کل استادان یک رشته را از چنین اتهامی مبرا دانست.
من در این یادداشت کوتاه تنها به نکتههایی دربارۀ درسهای اندیشۀ سیاسی در غرب بسنده خواهم کرد. البته، منظورم این نیست که تنها بخشهای مربوط به اندیشۀ سیاسی در ایران و اسلام و شرق - و نیز همۀ بخشهای دیگر برنامه - ایراد عمدهای ندارد. هیچ جایی در برنامۀ «ارتقاء علوم سیاسی» وجود ندارد که ایرادهای اساسی نداشته باشد، اما اگر بخواهم در یک جمله نظر خودم را دربارۀ آن بگویم این خواهد بود که دو نهاد سفارش دهندۀ «ارتقاء علوم سیاسی»، که به احتمال بسیار با قیام و قعودی نیز آن را تصویب کردهاند، و بعید میدانم که به زحمتی اندیشیده باشند که به «ما» دادهاند، سخت عِرض خود بردهاند. اگر دانشگاهی در کشور وجود میداشت، با چند استاد در حد متوسط آن، دانشجوی سال دوم آن دانشگاه میبایست بداند که عنوان بسیاری از سرفصلهای این «ارتقاء علوم سیاسی» اشکالات عمده دارد و آن دانشجو توان آن را میتوانست داشته باشد که حتیٰ با مراجعهای به ترجمههای بسیار متوسط وطنی اشکالات آن را رفع کند.
البته، اشکالات برنامۀ «ارتقاء علوم سیاسی» به ایرادهایی که به بسیاری از سرفصلهای آن میتوان گرفت، محدود نمیشود؛ ایراد عمده در اساس و بنیان آن است که ارتباط دانشجوی ایرانی - اگر خود را به برنامه، منابع درسی و اکثریت استادان تحمیلی آن محدود کند - قطع میکند و این قطع ارتباط، حتیٰ اگر در کوتاهمدت منافعی برای گروههایی داشته باشد، اما لاجرم دود آن بیش و پیش از همه به چشم سفارش دهندگان خواهد رفت. اگر به همان حوزۀ اندیشۀ سیاسی بسنده کنم، باید بگویم که چنان شکافی میان سطح برنامه و منابع آن و میزان دانش موجود در فضای باز، که قابل دسترسی مجانی برای همگان است، وجود دارد که استاد تابع برنامۀ «ارتقاء علوم سیاسی» را به «بازیچۀ دست» هر دانشجویی تبدیل خواهد کرد که اندک علاقهای به رشتۀ تحصیلی خود دارد، حتیٰ اگر دانش او از سطح «صفحۀ اندیشۀ» روزنامههای ایران فراتر نرود. نمیدانم آن مقامات وزارت آموزش عالی سالهای نخست دهۀ نود، که این برنامه را سفارش دادهاند، به عمد، چنین هدفی را دنبال میکرده اند یا نه؟ اما گمان میکنم که مقامات وزارتخانۀ کنونی نمیتوانند - و نمیخواهند - سطح نازل «تحقیقات» کشور چنین بر سر هر کوی و بازاری جار بزنند!
نیازی به گفتن نیست که در برنامهای برای «ارتقاء» باید دست کم ذراتی از نوآوری وجود داشته باشد تا بتوان برتری آن را با برنامههای پیشین سنجید. تکرار برنامههای پیشین، که در صد سال گذشته هرگز از حد کلیات فراتر نمیرفته، هر نامی که داشته باشد، «ارتقاء» نیست، بلکه اتلاف وقت است. نخستین عنوان از سرفصلهای نیمۀ نخست درس اندیشۀ سیاسی در غرب (با رعایت املا و نشانههای سجاوندی) چنین است :«مفاهیم؛ چیستی غرب باستان و میانه؛ ادوار اندیشۀ سیاسی در غرب باستان و میانه؛ جمعبندی، نقد و بررسی». این جا معلوم نیست که «مفاهیم» چه صیغهای است. اگر نقطه ویرگول در جای خود آمده باشد، باید آن را در استقلال خود و به عنوان یکی از مباحث در نظر گرفت به قیاس «چیستی غرب»! دربارۀ این «مفاهیم» و «چیستی غرب»، در منابعی که برای این درس معرفی کردهاند، هیچ نیامده است. با توجه به کاربرد دو نقطه در سرفصل بعدی : «اندیشۀ سیاسی پیشاسقراطی : اسطورهها و اندیشه سیاسی؛ سوفسطائیان؛ جمعبندي، نقد و بررسی»، میوان حدس زد که بعد از نقطه ویرگول «مفاهیم» نیز همان دو نقطه آورده شود. در این صورت، استاد باید توضیحی دربارۀ «چیستی غرب» و «ادوار اندیشۀ سیاسی» بدهد که در زبان فارسی هم هیچ منبعی برای آن وجود ندارد، یا دست کم معرفی نکردهاند. هر یک از چهار منبعی که به عنوان منابع «کمکی» معرفی کرده اند، بارزترین نمونههای کتابهای سطحی در زبان فارسی و در عین حال منابع اصلی درس نیز هستند، و معلوم نیست که استادی این درس را تدریس میکند مباحث خود را از کجا باید بیاورد؟ سه منبع معرفی شده، که گویا نوشتههای استادان ایرانی هستند، همه رونویسی از منابع دست چندماند و نویسندگان هر یک از آنها کوشش کرده است گوی سبقت در بیمعنانویسی را از دیگری برباید و شگفت این که موفق هم شده است! از پنج دهه پیش، اندیشۀ سیاسی در چاه ویل کتاب بنیاد اندیشۀ سیاسی در غرب حمید عنایت افتاده بود و تریدی نیست که با افزودن دو خلاصۀ مغلوط از خلاصههای دست چندم نیز علم سیاست در ایران «ارتقایی» پیدا نخواهد کرد. شگفت این که منابع ترجمهای را کمتر در این بخش آوردهاند تا گویا توهم علم بومی داده باشند، اما ندانسته کتاب عبدالرحمان عالم، مانند دو کتاب دیگر، ترجمۀ بسیار متوسط از منبعی انگلیسی است که هیچ اعتباری ندارد. اگر قرار بود با این همه زحمت حتیٰ نتوانیم به سطح نازل نیم سده پیش دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی «ارتقاء» پیدا کنیم، چه ضرورتی داشته است که این همه نیرو بر باد دهیم؟
در ادامۀ سرفصلها آوردهاند : «اندیشۀ سیاسی فیلسوفان یونان باستان : سقراط؛ افلاطون؛ ارسطو؛ جمعبندي، نقد و بررسی.» کلیتر از این نمیشد از سقراط تا ارسطو را سر هم بندی کرد. معنای «جمعبندی و نقد و بررسی» هم معلوم نیست که به واقع چیست؟ گویا از استادانی، که بسیاری از آنها جز فارسی شکسته بستهای نمیدانند، انتظار داشتهاند ارسطو و افلاطون را «نقد و بررسی» کند. مگر در منابع اصلی و «کمکی» معرفی شده در این باره چه آمده است؟ آن گاه که استاد از «نقد و بررسی» افلاطون و ارسطو فراغت پیدا کرد، باید به سرفصل مهم بعد - «مکاتب سیاسی حائل» - بپردازد که معلوم نیست این مکاتب حائل میان چه چیزهایی هستند. سرفصل «کلبیان» اگر هم معنای داشته باشد، اما پیدا کردن مطلبی در این باره مانند پیدا کردن کبریت احمر است. «شکاکیان» نیز معلوم نیست چرا چنین خوانده شدهاند، گویا به قیاس همان «کلبیان»، و نیز اپیکوریان و رواقیان! گویا گمان کردهاند شکاکی چیزی از سنخ رواقی و کلبی است و به همان صورت هم میتوان با افزودن الف و نون جمع بست. این جا استاد باید بار دیگر کل مطالبی را از چند صفحه تجاوز نمیکند، به شیوۀ کنفدارسیون دانشجویان، «جمعبندي، نقد و بررسی» کند تا دانشجویان آشنایی کاملی با «شکاکیان» پیدا کنند. یک نوآوری مهم در این بخش لقب «سنت آکویناس» است که گمان نمیکنم در نوشتۀ دیگری تماس قدیس را با این لقب شناسانده باشند.
نیمۀ دوم درس به بررسی «دوران مدرنیته» اختصاص یافته و موضوع آن «بررسی سیر افکار جریانهای اندیشهایی (کذا!) و متفکران برجسته از ماکیاول تا مارکس و بررسی انتقادی دیدگاههای این دوره» است و انصاف باید داد که نوآوریهای برنامه نویسان در این نیمۀ دوم بسی بیشتر از نیمۀ نخست است. «دوران مدرنیته» از سنخ سنگ حجرالاسود است که نیازی به توضیح آن نیست، اما معلوم نیست چرا این «دوران» در عنوان در توضیح به «دوره» تبدیل شده است؟ نخستین «متفکر برجستۀ» این دوران- دوره نیز که در عنوان نیمۀ نخست «ماکیاولی» بود، اینجا به «ماکیاول» تبدیل شده که البته هر دو تلفظ غلط است. این جا نیز بار دیگر استاد باید «چیستی مدرنیته» را توضیح دهد و آن گاه به ترتیب «... رنسانس، پروتستانتیسم و جنگهای صلیبی» را. این جنگهای صلیبی را نباید با نخستین دورهای آن جنگها اشتباه کرد که نزدیک به سه سده پیش از جنبش اصلاح دینی به پایان رسیده بود. نوآوری عمده در این مورد بحث «نهضت ترجمه» و بیشتر از آن «وقوع تحریف در مسیحیت» است که معلوم نیست یعنی چه؟ مگر از نظر نویسندگان برنامهٔ تحریف در همان انجیلها صورت نگرفته که مسیحیان میبایست منتظر سدۀ شانزدهم میشدند؟ کدام تحریف؟ منابع این تحریف کداماند؟ اصل تحریف کجاست؟ نویسندگان برنامۀ «ارتقاء» با چه علمی به آن اصل متوجه شدهاند که چنین تحریفی صورت گرفته ؟ تحریف لوتری یا کاتولیکی و ...؟
از این ابهامها که بگذریم، برنامه انباشته از نوآوریهایی است که نشان از دانش «ارتقایی» نویسندگان برنامه دارد. در فصل مربوط به «متفکران مکتب قرارداد اجتماعی» منتسکیو را نیز از شمار نمایندگان آن مکتب آوردهاند که معلوم نیست از کجای روح القوانین، که شصت سال است به فارسی ترجمه شده، این مطلب را استنباط کردهاند و اصطلاح قرارداد را در کجای رسالۀ او پیدا کردهاند. از میان «متفکران برجسته عصر روشنگری» نیز به آوردن کانت، ولتر و نیچه (کذا فی الاصل!) بسنده کردهاند، که بویژه آوردن نیچۀ ضد روشنگری بسیار جالب توجه و یکی از مهمترین نمونههای بومیسازی علم در کشور است که گمان نمیکنم به عقل هیچ جنبدهای رسیده باشد. البته، چنین هم باید باشد، زیرا اگر این نوآوری نمیشد، این گمان میرفت که دانشگاه ما در علم مقلد دانشگاههای غربی است.
بخش مربوط به مکتب «سودگرایی» نیز از نمونههای بسیار جالب توجه نوآوری دانشمندان علم سیاست در ایران است. نخستین نمایندۀ این مکتب، برابر برنامۀ «ارتقاء» شخصی به نام جان اسمیت است، که من نمیدانم کیست؟ در میان چندین ده جان اسمیت موجود در رشتههای مختلف نیز من نظریهپرداز اندیشۀ سیاسی به این نام پیدا نمیکنم. تنها احتمالی که میتوانم داد این است که منظور از جان اسمیت همان اَدم اسمیت باشد که به دلیل لیبرال بودن ناچار باید در برنامه با اسم مستعار ظاهر شده باشد. نوآوری دیگر و مهمتری نیز در این بخش وجود دارد : نخست آوردن هگل و فویرباخ که الحق از نمونههای بسیار جالب توجه بومیسازی است و میتوان گفت که هیچ محقق دیگری پیش از نویسندگان برنامۀ «ارتقاء» به چنین کوششی برای سازگار کردن اندیشۀ این دو مخالف سرسخت سودگرایی با سودگرایی نکرده بوده است. دیگر آوردن اصحاب دایرةالمعارف و انقلاب فرانسه پس از هگل و بویژه فویرباخ است حالی که در زمان مرگ این اندیشمند اخیر چهار دههای از انقلاب فرانسه و دهههای بسیاری از عصر اصحاب دایرةالمعارف گذشته بود.
از دیگر شگفتیهای برنامۀ «ارتقاء» اندیشۀ سیاسی در غرب این است که برای هیچ یک از دو بخش این درس منبع اصلی معرفی نشده است. همۀ منابع فرعی، که من همۀ آنها در زیر میآورم، و شگفت این که منابع اصلی همان درس هستند، یکی از دیگری سطحیتر و سخیفتر است. دربارۀ جزوۀ حمید عنایت و رونویسی فرشاد شریعت از آن در جای دیگری من بحث کردهام. کتاب عبدالرحمان عالم نیز ترجمه گونهای است از یک کتاب و افزودههایی از چند کتاب بیاهمیت. برخی از این منابع فرعی، از چهار دهه پیش در ایران شناخته شده بود و من درست نمیتوانم فهمید که با چنین بازگشتی به عقب، در عین بیاعتنایی به همۀ آن چه از آن پس نوشته و ترجمه شده، چگونه میتوان از «ارتقاء» سخن گفت، مگر این که در این دورۀ بیمعنایی واژهها «ارتقاء» را به معنای «هبوط» بگیریم، به عنوان یکی از مصداقهای بومیسازی!
آن چه من دربارۀ این بخش از برنامۀ «ارتقاء» میتوانم گفت، این است که نویسنده - یا نویسندگان - آن دربارۀ اندیشۀ سیاسی هیچ نمیدانسته اند. تردیدی ندارم - بلکه به یقین میگویم - که حتیٰ اگر معلمی متوسط نویسندگان این بخش برنامه را در حد همین برنامه امتحان کند، هیچ یک از آنها نمرهای در حد نصاب قبولی کسب نخواهند کرد. به قول عوام : امتحانش مجانی است! به نظر من، اگر به واقع قصد «ارتقاء» داریم، فرصت خوبی است که از نویسندگان برنامه امتحانی به عمل آوریم «تا سیه روی شود هرکه در غش باشد!»
امروزه، نمیگویم در کشوری در حد ایران، بلکه حتیٰ در یکی از دانشگاههای یکی از شهرستانهای دورافتادۀ بورکینافاسو هم چنین برنامهای را نمیتوان نوشت و از تصویب وزارت آموزش عالی و بویژه شورای عالی انقلاب فرهنگی - که دست کم نام چند فیلسوف کشور را یدک میکشد - گذراند! چنین برنامهای حتیٰ اگر در آن دانشگاهی فرضی نوشته میشد، نویسندگان آن میتوانستند به دلیل بیسوادی و جرم افساد در نظام آموزشی تحت پیگرد گیرند.
منابع فرعی بخش نخست :
۱. حمید عنایت، بنیاد فلسفۀ سیاسی در غرب،
۲. عبدالرحمان عالم، تاریخ فلسفۀ سیاسی غرب: از آغاز تا پایان سدههای میانه،
۳. مایل فاستر، خداوندان اندیشۀ سیاسی،
۴. فرشاد شریعت، مبانی اندیشههای سیاسی غرب،
منابع فرعی بخش دوم :
۱. حمید عنایت، همان،
۲. عبدالرحمان عالم، همان، جلد دوم،
۳. جونز، خداوندان اندیشۀ سیاسی، جلد دوم،
۴. لنکستر، خداوندان اندیشۀ سیاسی، جلد سوم،
۵. جان پلامناتز، انسان و جامعه : نظریۀ سیاسی و اجتماعی از ماکیاولی تا مارکس.
با کارگروه فلسفهٔ «شورای عالی تحول و ارتقای علوم انسانی بیشتر آشنا شویم!»
پیشنهاد حذف کارشناسی فلسفه!!
در هفته های گذشته احمد احمدی دبیر کارگروه فلسفه شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی پیشنهادی را مبنی بر حذف رشته فلسفه از مقطع کارشناسی مطرح کرد و گفت: دانشجوی مقطع کارشناسی رشته فلسفه بعد از اتمام چهار سال تحصیل نه می تواند معلم معارف شود و نه می تواند شغل مناسبی پیدا کند به همین خاطر پیشنهاد کردیم اگر رشته ای کارایی لازم را ندارد، تغییر کند و در فلسفه این کار انجام خواهد شد.
اعضاء
دکتر غلامعلی حداد عادل -- (رئیس کار گروه) عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر طالب زاده -- عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر رضا داوری اردکانی -- عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر احمد احمدی -- عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر حسین هوشنگی -- عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع)
دکتر محمود خاتمی -- عضو هیئت علمی دانشگاه تهران (توضیح: نوشتهای را که در مورد دزدی علمی ایشان نوشتهایم را ببینید.)
دکتر علی اصغر مصلح -- عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی
دکتر حسین غفاری -- عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
دکتر سید محمد حکاک -- عضو هیئت علمی دانشگاه امام خمینی (ره)
گزارش عملکرد
- بررسی ، اصلاح نهایی و تصویب سرفصل دکتری منطق (منطق فلسفی) ، ارائه شده از گروه فلسفه دانشگاه اصفهان و ارائه مجوز جذب سه نفر دانشجوی دکتری منطق (به صورت هر دو سال یکبار) توسط دانشگاه اصفهان.
- تعیین منابع و ضرایب کنکور دکتری فلسفه در گرایشهای مرتبط (فلسفه غرب و اسلامی- فلسفه علم- فلسفه اخلاق- فلسفه دین- فلسفه هنر) و تعیین گرایشهایی که از مقطع کارشناسی ارشد امکان ورود به دوره دکتری هر یک از گرایشهای فوق الذکر را دارند. کار گروه از طریق مشاوره مکتوب ، نظرات کارشناسی اساتید مختلف را برای تصویب نهایی منابع و ضرایب اخذ کرد . ( نظرخواهی از اساتید فلسفه پیرامون منابع، ضرایب و گرایشهای ورودی برای دکتری فلسفه، فلسفه اسلامی، فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه منطق که به ترتیب توسط آقایان دکتر طالبزاده، دکتر سعیدی مهر، دکتر تقوی، دکتر آیتاللهی، دکتر جوادی، دکتر بلخاری و دکتر حاجحسینی ارائه شده بود.)
- بررسی طرح پیشنهادی و سرفصل کارشناسی ارشد حکمت متعالیه ، ارسالی از پژوهشکده حکمت معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و ارائه مجوز به پژوهشگاه جهت راه اندازی رشته در مقطع کارشناسی ارشد.
- بررسی طرح تفصیلی دانشکده جامع فلسفه و طراحی واحدهای درسی دروس پایه ، و تخصصی در دو حوزه فلسفه اسلامی و غرب برای دوره کارشناسی ارشد پیوسته فلسفه ؛ دروس پایه (۲۸ واحد)، آشنایی با علوم مرتبط با فلسفه (۱۶ واحد)، فلسفه اسلامی (۴۲ واحد) و فلسفه غرب (بحث در باره آن ادامه دارد).
درصدها و رتبهٔ کارشناسی ارشد فلسفه ۱۳۹۳
غرب: ۱۲
اسلامی: ۵۶
منطق: ۲۵
عربی: ۲۵
رتبه: ۱۳۰
درصدها و رتبهٔ کنکور دکتری فلسفه ۱۳۹۳
زبان: ۴۴٬۴۴٪
استعداد تحصیلی: ۴۴٬۴۴٪
دروس تخصصی: ۲۵٬۱۹٪
رتبه: ۱۰۲
دوستم:
زبان: ۱۵٪
استعداد تحصیلی: ۳۵٪
دروس تخصصی: ۳۵٪
رتبه: ۸۰
سطح دانشگاهها
دانشگاه ملّی (شهید بهشتی کنونی)
هیئت علمی: عبدالکریم رشیدیان، محمد ایلخانی،
دانشگاه تهران
هیئت علمی:محمود خاتمی،
دانشگاه علّامه
هیئت علمی:
دانشگاه تبریز
هیئت علمی:
دانشگاه اصفهان
هیئت علمی:
ارتباط با من